every body, listen and repeat3

ساخت وبلاگ
تو این روزای کوتاه که تا چشم به هم میزنی شبه، فرق شب واقعی و شب الکی واسه من از ساعت 9 به بعد ملوم میشه. شب الکی چیزیه که آدمو واسه انجام خیلی از کارا ناامید میکنه، مثلن ساعت 5 دیگه دیره بخای بری تا ونک تا 8 برگردی. چون 8 نصفِ شب به نظر میاد. شب الکی یه جور توهمه. دیر نیست، نصفِ شب نیس، اما چون دیر و نصفِ شب به نظر میاد آدم میمونه تو خونه میگه خب فردا. ولی شب واقعی، مث ساعت 9. مث ساعت 10، اون وقتیه که میشه خیلی کارا رو شرو کرد. تازه وقت کتاب خوندن و فیلم دیدن و بافتنی بافتن و میوه پوست کندنه. وقت صفر کردن پیامای تلگرام و آپدیت کردن کانالا. از 11 و 12 که میگذره، اون وقتیه که اگه نخابیده باشی تسخیر میشی. از نوک انگشتای پات. تا زیر گلوت. تا پلک چشمات. دیشب واسه من یکی از همین شبای فرو رفتن و غرق شدن تو شب بود. یه جوری که تک تک سلولای بدنت پر از حس غم و بدبختی و غصه و دلتنگی و ترس و ناامیدی و درد میشه. که قفسه سینت سنگین میشه و قلبت میاد تو گودی وسط گردنت و گوم گوم میکوبه. که فکرت هزارجا میره. هزارتا چیز بد با هم یادت میاد. هزارتا حرف نگفته. هزارتا درد قدیمی. هزارتا زخم کوچیک. هزارتا بغض اشک نشده. یه جوری که من بش میگم کریزی. اینجور وقتا، از همه جا صدا میاد. حتا هزار بار صدای دسته کلید و را رفتن یکی تو پاگرد. بعد من حس میکنم وسط یه خونه هزار متری ویلایی با دیوارای کوتاه در یک منطقه ی ج every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 5:55

صب که بیدار شدم، قبل از هرچیزی حرفای دیشب همکارم اومد تو سرم. این همکارم همون خانوم جذبه تو مدرسه سابقه. که امسال به یک وضع خیلی بد و نامردیی قراردادش با مدرسه فسخ شد و خیلی خیلی خیلی ناراحته الان از خانوم مسئول. اونوخ دیشب که داشتیم با هم حرف میزدیم آخر حرفا گفتش میخاد از گروه مدرسه بیاد بیرون، چون خانوم مسئول ورداشته یه گروه درس کرده از بچه های تیمای قبلی که اونجا بودیم با هم و هی توش گل و بلبل و پیامای خوب باشیم رستگار و فرهیخته باشیم میذارن همکارا، بهم گفت زشته من بیام بیرون از گروه؟ گفتم نه. منم دوبار اومدم بیرون ولی باز ورداشت ادم کرد، منم میوت کردم اصن نگا نمیکنم گروهو. توام همینکارو بکن. بعدش فک کردم حالا چون اینجوری شده، دیگه اصن دلش نمیخاد حتا تو گروه باشه! جای من بود چیکار میکرد؟ خدایی اونجوری که مسئولمون پوست و موی منو کند، اگه این بود الان حتمن میرفت به رگبار میبست طرفو. حالا نمیگم باید خوشال باشه ولی همین خانوم اون وقتی که من داشتم جون میکندم و واقعن واقعن واقعن از دست مسئولمون روانی شده بود همش بهم میگفت تو سخت میگیری! تو الکی بزرگش میکنی! تو فلان تو بهمان. ینی کلن نظرش این بود که خیلی اوکیه همه چی و من کولی بازی دارم میکنم. حالا که خودش بی رحمانه و البته تا حدی محترمانه، کنار گذاشته شده، بدون درد و خونریزی، اینجوری داره میترکونه اونا رو و با هیچ کدوم از همکارا به جز every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

تقریبن یک هفته ای هست که یه طرف هندزفیریم ضعیف شده و چون تقریبن 3 ماهه که حقوق نگرفتم هنوز نتونستم برم یه هندزفیری جدید بخرم. و این روزا خیلی به هندزفیری و وجودش نیاز دارم. چون روزایی که میرم مدرسه تقریبن 40 دقه پیاده میرم و ترجیحم اینه که یکی تو گوشم داد بزنه یا ساز بزنه. امروز از در مترو که اومدم بیرون خیلی دیرم شده بود واقعن. و خیلی تند تند را رفتم تا با تاخیر نرسم. چون این کلاسم همینجوری همیشه وقتش کم میاد چه برسه به اینکه دیر برم. وقتی رسیدم هیچ کس تو راهرو نبود جز سه چارتا از شاگردای شیطون کلاس من. که وقتی دیدن منو دوییدن سمت در و دوتاشونو خودم از جلو آینه به سمت در کلاس هدایت کردم! کلن این دوتا یه علاقه ی خیلی زیادی به آینه و ور رفتن با سر و صورتشون دارن. ینی از اینان که من مطمئنم فقط حواسشون به سر و شکل معلماس و حتا یه بار که داشتم یه چیزیو رو دوربینش توضیح میدادم بهش گفت وای خانوم چقد ناخوناتون قشنگه! 2500 بارم تا حالا ازم پرسیده آینه دارین شما تو کیفتون؟ بعدشم که میرم تو کلاس شما تصور کن 35 نفر دارن با هم بلند بلند حرف میزنن میخندن. حالا 30 نفر. 2 تاشون پای تخته وایسادن دری وری مینویسن رو تخته. چارتاشون تهه کلاس ماکارونی میخورن. سه تاشون میز اول تو حلق من مشقای عربی شونو تند تند از رو هم کپی میکنن. به دونفری که پای تخته وایسادن میگم بچه ها معلم سر کلاسه! بفرمائید لطفن! بل every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 166 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

فردا میخام برم دفتر این پسره. و به قد دنیا پشیمونم از قراری که گذاشتم. واقیتش اینکه مث بنز خابم میاد الان و تک تک استخونام درد میکنن. ولی نمیخام بخابم. یکم قبل از الان داشتم با کراش مو فرفریِ لانگ دیستنسِ ول نکنِ همیشه در سفرم حرف میردم. واسه آفریقا رفتن به تفاهم نرسیدیم منم دوتا نقطه سه تا ستاره براش فرستادم که ینی باشه حالا. این چیزا ارزش نداره. قربون وینگولای رو سرت بابا. بعدشم اومدم اینجا. چون اینجا جاییه که میشه از عالم و آدم فرار کرد بهش. پناه گرفت توش. حرف زد. خالی شد و باز برگشت بین عالم و آدم.   اینجا شده تراس پشت آشپزخونه. که بعضی شبا ساعت دو_سه شب میرم یه دقه وایمیستم توش و نفس عمیق میکشم هرچند از سرما ستون فقراتم میلرزه و مور مور میشه. ولی یه هوشیاری خاصی با خودش میاره.  همین دو سه چار شب پیش، همون شبی که برف اومد، رفته بودم تو تراس که یه عکس واسه دکتر بگیرم، دیدم آسمون چه قرمزه. یاد اون شب ده سال پیش افتادم که آسمون همینقد قرمز بود و من خیلی غمگین بودم. واسه آدمی که تازگیا وقتی دیدمش گفتم شیکم چی میگههههه!  اینکه از ده سال پیش تا الان اون چقد بزرگ و پیر و مرد شده یه جوریه. یه جوری که نمیدونم خوبه یا نه. وقتی همین دیشب یه نفر بهم گفت تو چی؟ تو 22_23 سالته نه؟ گفتم نه. 5-6 سال پیش تو این رنج سنی بودم دلبندم. گفت ینی از من بزرگتری؟ خب بودم. گفت نمیاد بهت.  اینکه میگن قیاف every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 160 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

این هفته قرار بود آخرین جلسه این ترمم با بچه ها باشه. که تعطیل شد. ینی مدرسه خودش تعطیل کرد. خیلیم کار اشتباهی کرد. ولی خب دیگه. واسه همین دیشب نشستم لاک زدم. یه لاک سرخابی، جیگری نمیدونم همین رنگا. با این که ناخونام دوباره فرو رفته و داغون شده و اصن نمیدونم چرا، اما زدم دیگه.   اونوخ همین الان یهویی که به پوچی رسیده بودم سرمو گذاشتم رو میز. و در کسری از ثانیه یه تصویری اومد تو سرم. از حداقل 6 سال پیش. که رو یه مبل دو نفره تو خونه ی میثم اینا، سرمو گذاشته بودم رو پاش و ولو بودم و داشتم تو گوشیم با راضیه اس ام اس بازی میکردم واسه کلاس طوفانی. بعد دوستش چایی آورد واسمون و میثم چایی داغو ورداشته بود گرفته بود بالا سر من. بهش گفتم حالا بریز رو سر و صورتم بسوزم از اینکه هستم داغون تر شم. گفت نه عزیزم. بریزه بسوزی من باهات ازدواج میکنم و خودمو میزنم به کوری تا آخر عمر. :))))) اون موق اون فیلمه، ارمغان تاریکی، تازه تموم شده بود، این از تاثیراتش در جامعه بود. یه روز سرد و بارونی بود. خیلی بارونی. اونقدی که وقتی منو تا سر کوچه پشتی خونمون رسوند و من مسیر 4 دقه ای رو تند تند رفتم، خیس آب شدم. هم خودم هم کوله پشتیم هم کیف لب تابم. بگذریم. امروز، ینی دیشب که برا بچه ها تو کانال یه آی دی گذاشتم که عکساشونو بفرستن، داشتم به این فک میکردم که چه خوبه بعضی وقتا یه چیزایی برا آدم تکراری نمیشه. خیلی every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

نیم ساعت مونده تا چار صب و من یه جوری هوشیار و بیدارم که انگار یازده شبه. هندزفیریم تو گوشمه، همون که یه طرفش ضعیف شده و حالا من یه صدایی شبیه خش خش یا بعضی وقتا تپش قلب خودمو میشنوم از توش. الانم همچین حالتیه. یه صدای گوم گومه بم که با اهنگ فیلم بوی پیراهن یوسف قاطی شده. ترکیب غم باریه حقیقتن. یه جوری قفسه سینه آدمو سنگین میکنه. نه فقط این و الان، کلن. یه چند وقتیه این حس سنگینی قفسه سینه رو زیاد تجربه میکنم. این آهنگه خیلی غم ملو ولی عمیقی داره. من ولی حس میکنم دچار یه غم سنگین اما سطحیم. شایدم چون خیلی وقته به ته اعماقم رجوع نکردم همچین حالی دارم. ینی خیلی حال ندارم پیگیر اوضاع خودم باشم. روزمره برخورد دارم با احوالاتم. کش نمیدم. ینی دیگه تو شرایطی نیستم که به خاطر چیزی کش بیام. ول کنه ول میکنم. فرقی نداره چی باشه ها. هر چی. قاعدتن اینجوری باید باشه که یه آدم گیر نده و ول کن! و بیخیال باید آدم گل و بلبل و رستگاری باشه. من نیستم ولی. ینی ول کردن از من چیز بهتری نساخته. صرفن یه آدم ول کن بابا! یی شدم. همین.  ینی میخام بگم پیش میاد آدم ول کنه یه چیو بعدن یه روزی یه وقتی یه جایی یادش بیاد و فک کنه حالا من چرا ول کردم؟ یا چی میشد ول نمیکردم مثلن؟ مث منکه اون روز داشتم فک میکردم پارسال شب یلدا چه همه چی فرق داشت برام. اگه ول نمیکردم چی میشد؟ خب البته شرایط، شرایطی نبود، نیس، که بشه به every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 154 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58